- درمان پذیرفتن (پَ نُ / نِ/ نَ دَ)
علاج پذیرفتن. قابلیت علاج یافتن. چاره پذیر شدن:
نبود چاره حسودان دغا را ز حسد
حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان.
فرخی.
دلش می داد تا فرمان پذیرد
قوی دل گردد و درمان پذیرد.
نظامی.
بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کآن درمان پذیرفت.
نظامی.
ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی پذیرم.
سعدی
نبود چاره حسودان دغا را ز حسد
حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان.
فرخی.
دلش می داد تا فرمان پذیرد
قوی دل گردد و درمان پذیرد.
نظامی.
بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کآن درمان پذیرفت.
نظامی.
ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی پذیرم.
سعدی
